مجموعه فرهنگی تبلیغی النبا العظیم

مجموعة النبأ العظیم للثقافة و التبلیغ

مجموعه فرهنگی تبلیغی النبا العظیم

مجموعة النبأ العظیم للثقافة و التبلیغ

مجموعه فرهنگی تبلیغی النبا العظیم

گروه فرهنگی تبلیغی النبا العظیم
مجموعة النبأ العظیم للثقافة و الترویج
Promotional Cultural Group alnabaolazim

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجموعه فرهنگی النبا العظیم» ثبت شده است

آشنایی با میثم تمار

 

میثم فرزند یحیى، ابتدا غلام زنى از طایفه بنى اسد بود، حضرت امیر المؤمنین على(علیه السلام) او را خریدند و آزاد کردند.(١) میثم تمّار همان‌طور که از اسمش مشخص است، خرما فروشی بود که در کوفه زندگی می‌کرد و از موالیان بود. «موالیان» عجم‌هایی بودند که در بین عرب‌ها زندگی می‌کردند. موالی به ایرانیانی گفته می‌شد که در بلاد اسلامی زندگی می‌کردند. به بیان دیگر به ایرانیانی که از شهر و کاشانه خود آمده بودند و در مناطق عرب‌نشین دنیای اسلام مثل کوفه که یکی از مراکز تشیع بوده، با قبایل عرب زندگی می‌کردند، موالی گفته می‌شد. میثم تمّار, مسلمانى فداکار و شیعه اى وفادار و خالص بود و دارای پسرانی بود که همگی از علاقه مندان و پیروان اهل بیت علیهم السلام بودند. (٢) منطقه‌ای که جناب میثم پیش از اسلام ساکن آنجا بود و در آن متولد شده بود، منطقه‌ای به نام ران است که در آذربایجان قرار داشت.(٣)

 

در دیدار اولی که بین میثم و امیرالمومنین علیه‌السلام اتفاق می‌افتد، حضرت از ایشان ‌پرسیدند که اسم تو چیست؟ میثم در پاسخ گفت: «سالم». حضرت فرمودند: اما پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود که پدرت اسم تو را در ایران و در سرزمین خودت، میثم گذاشته است. میثم بسیار متعجب شد که با آنکه کسی از نام قبلی او خبر نداشته، حضرت از آن خبر داده اند. پس از آن حضرت به میثم فرمودند: از امروز نامت همان میثم باشد و همان نامی که پدرت بر تو گذاشت و همان نامی که رسول خدا صلی الله و علیه و آله مرا از آن نام باخبرم کرد.

میثم، جزو حلقه اول یاران امیرالمومنین علیه‌السلام و شیعیان خاص حضرت قرار دارد. 

 

ویژگی های میثم

 

میثم تمّار از خصائص و ویژگی های فراوانی برخوردار بود. مهم ترین و اصلی ترین ویژگی جناب میثم تبعیت و دلباختگی به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود به طوری که روح او مالآمال از محبت و دوستی و پیروی ازحضرت بود.

از جمله ویژگی های وی این بود که ایشان خطیب توانا و قابلی بود به طوری که با همین سخنوری خود حکومت جور و استبدادی یزید در کوفه را که عبیدالله بن زیاد بر مسند حکمرانیش قرار داشت، به چالش های بسیار و در عین حال دشوار میکشاند و از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دفاع می کرد. در سخنرانی های خودش مکرّراً فضائل بی شمار حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را یادآور می شد و به همین واسطه از حاکمان جبّار اُمَوی اظهار برائت و دوری می کرد و این عمل وی باعث روشنگری میان مردم شده و عرصه را بر دشمنان اهل بیت علیهم السلام تنگ و ناامن می نمود.

از دیگر ویژگی های جناب میثم مفسّر قرآن بودن ایشان است که در تفسیر این افتخار بزرگ را داشت که از محضر امیر کونین حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام استفاده کرده و شاگردی آن حضرت را نموده است. عبدالله بن عباس که یکی دیگر از شاگردان تفسیر حضرت بود روزی با جناب میثم برخورد کرد ومیثم به ابن عباس گفت: آنچه از تفسیر قرآن مى خواهى بپرس. من تمام قرآن و تأویل آن را نزد على علیه السلام فرا گرفته ام. ابن عباس, کاغذ و دواتى طلبید تا سخنان میثم را در تفسیر قرآن بنویسد. پس از آن میثم در باره جزئیات شهادت خویش, طبق آنچه از امیر مؤمنان شنیده بود, با ابن عباس صحبت کرد و او را شگفت زده نمود.(٤)

از ویژگی های دیگر ایشان این بود که از اتفاقات آینده خبر می داد چرا که حضرت امیر علیه السلام او را از آنها با خبر ساخته بودند. حضرت علاوه بر اتفاقات آینده، از مرگ و میر بعضی از افراد و فتنه ها و حوادث آینده نیز با خبر کرده بودند. مثلاً شهادت خود را پیش گویى مى کرد, خبر مرگ معاویه را یک هفته قبل از آن به ابو خالد گفته بود, قیام مختار را در کوفه نیز پیش گویى کرده بود.(٥)

از حادثه جان گداز کربلا هم خبر داشت، روزى به زنى به نام جبله مکّى گفته بود: این امت, پسر دختر پیامبرشان را در دهم محرم مى کُشند و دشمنان خدا این روز را مبارک مى دانند، این داستانى است که مولایم امیر مؤمنان علیه السلام به من خبر داده و فرموده است که همه چیز بر حسین بن على(ع) خواهد گریست.(٦)

روزى باحبیب بن مظاهر (از شهداى کربلا) دیدار کرد و با او گفتگوى مفصلی داشت. حبیب, در سخنى اشاره آمیز, خبر از شهادت میثم داد و گفت: گویا پیرمردى را مى بینم که در راه دوستى با خاندان پیامبر, او را به دار مى زنند و بر چوبه دار, شکمش را مى دَرَند (اشاره به شهادت میثم در کوفه).

 

میثم هم در جوابش گفت: من نیز مردى سرخ رو را مى بینم و مى شناسم که براى یارى فرزند دختر پیامبرش قیام مى کند و کشته مى شود و سرش در کوفه گردانده مى شود (اشاره به شهادت حبیب در کربلا).

افرادی که شاهد این گفت گو بودند, سخنان آن دو بزرگوار را مسخره کردند و دروغ پنداشتند، اما چند روزى نگذشت که میثم بر دار آویخته شد و چندى بعد نیز حبیب بن مظاهر در کربلا شهید شد و سر او را نیز بر نیزه زده, به کوفه آوردند.(٧)

 

از دیگر ویژگی های ایشان این بود که از راویان احادیث شریف و پربار حضرت امیر علیه السلام بود.

 

ارتباط با مولا علی علیه السلام

 

ارتباط میثم با حضرت درزمان خلافت آن حضرت صمیمی تر وبیشتر شد، و درهمان زمان بود که حضرت او را از بردگى رهاند و آزاد کرد.

وى شیفته آن بود که از محضر امیر مؤمنان على علیه السلام، علم و حکمت بیاموزد؛ لذا دل و جان خود را دربست در اختیار معارف علوم علوى گذاشت. حضرت نیز که او را لایق و با استعداد یافتند، دانش و حکمت هاى فراوانى به وى آموختند، حتى برخى اسرار را که به هر کس نمى توان گفت و آگاهى از حوادث آینده و بلاها و فتنه هاى زمانه را در اختیار او گذاشتند. از این رو میثم تمّار را صاحب سرّ امیر المؤمنین علیه السلام مى دانند.(٨)

گاهى میثم تمّار، گوشه اى از آموخته ها و رازهایى را که از امام خود فرا گرفته بود, با مردم در میان مى گذاشت و مایه شگفتى آنان مى شد. میثم تمّار، رازدار بود و جز به ضرورت و هنگام نیاز، آنچه را که از مولایش فرا گرفته بود، فاش نمى ساخت.

حضرت نیزگاهى به مغازه خرما فروشى او مى رفتند و هم صحبتش مى شدند و در این دیدارها از قرآن و حکمت هاى دینى به او مى آموختند.

 

آگاهی از شهادت

 

میثم، به واسطه آنچه از زبان مولایش شنیده بود، از شهادت خود آگاه بود. حضرت روزى به او فرمود: اى میثم! چه خواهى کرد آن روز که فرزند ناپاک بنى امیه (ابن زیاد) از تو بخواهد از من بیزارى بجویى؟

میثم گفت: نه، به خدا سوگند، هرگز چنین نخواهم کرد.

امام (ع) فرمود: در غیر این صورت تو را به دار مى آویزند و مى کُشند.

گفت: صبر و مقاومت مى کنم. این در راه خدا برایم قابل تحمل است.

از این رو میثم، پیوسته انتظار شهادت داشت و شهادت بر سر عقیده و ایمان را افتخار مى دانست و با همه خطرها و فشارها، هرگز از دفاع و جانبدارى خاندان رسالت و خط امامت و ولایت دست برنمى داشت.

 

میثم یک روز صبح که به خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام ‌رسید، حضرت در چشمان میثم خیره شدند و فرمودند: به خدا قسم روزی را می‌بینم که به خاطر دوستی تو با من، دست و زبانت را می‌بُرَند و تو را از نخل آویزان می‌کنند میثم ‌پرسید: آیا واقعا این اتفاق می‌‌افتد؟ حضرت ‌فرمودند: آری به خدای کعبه قسم که این اتفاق می‌افتد و این رازی است که پیامبر صلی الله علیه و آله به من گفته است. میثم در پاسخ به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: هرگز پیامبر اکرم دروغ نمی‌گوید و من ایمان دارم همان چیزی که شما فرمودید، اتفاق می‌افتد.

 

نشر فضایل و معارف اهل بیت علیهم السلام

 

مردم کوفه، در آن دوران خفقان، فضایل اهل بیت علیهم السلام و مناقب امیر مؤمنان علیه السلام را از زبان او مى شنیدند. او به توصیه مولا على علیه السلام عمل مى کرد و فضیلت هاى آن حضرت و این خاندان پاک را همه جا نشر مى داد، با آن که مى دانست او را دستگیر خواهند کرد و از شاخه نخلى به دار خواهند آویخت. حتّى آن درخت خاص ّ را هم مى دانست کدام است.

گاهى هنگام عبور از کنار آن درخت که حضرت امیر علیه السلام به او نشان داده و فرموده بودند که بعداً با این درخت، ماجراها خواهى داشت، مى ایستاد و در پاى آن نخل نماز مى خواند و مى گفت: مبارکت باد اى نخل! مرا براى تو آفریده اند و تو براى من روییده اى. و همیشه به آن نخل مى نگریست.(٩)

 

فرجام سرخ

 

وقتى میثم از سفر حج به سوى کوفه برمى گشت، ابن زیاد دستور دستگیرى او را داده بود. گماشتگان او در حیره ، میثم را پیش از آن که به کوفه و خانه خود برسد، دستگیر کردند. وى هنگام دستگیرى، سالخورده و نحیف بود و جز پوستى بر استخوان هایش نمانده بود هر چند قلبى شجاع و دلى نیرومند داشت.

او را پیش ابن زیاد بردند. حرف هایى میان او و ابن زیاد ردّ و بدل شد. ابن زیاد از او پرسید: پروردگارت در کجاست؟ میثم تمّار جواب داد: در کمین ستمگران، که تو نیز یکى از آنانى.

گفت: باید از على بن ابى طالب علیه السلام بیزارى بجویى و به او ناسزا بگویى و گرنه دست ها و پاهایت را بریده و بر دار خواهم آویخت.

میثم گفت: مولایم على علیه السلام به من خبر داده که مرا به دار مى آویزى و زبانم را مى بُرى.

ابن زیاد براى ابراز دشمنى خود، گفت: دست و پایت را مى برم و رهایت مى کنم تا دروغ مولایت آشکار شود.

دستور داد او را به دار آویختند. میثم تمّار بر فراز دار هم، از فضایل على بن ابى طالب علیه السلام مى گفت و اعلام مى کرد: اى مردم! هر کس دوست دارد حدیثى از سخنان على علیه السلام را بشنود، پیش از آن که کشته شوم بیاید. من شما را از حوادث آینده تا پایان جهان خبر مى دهم. مردم مشتاقانه براى شنیدن سخنانش گرد آمدند و او از فراز دار بر ایشان سخن گفت و فضایل خاندان پیامبر علیهم السلام را به گوش مردم مى رساند.

سرانجام، دشمنان این سخنان را تاب نیاوردند، از این رو به دستور ابن زیاد، زبان او را بریدند و وى را با ضربت نیزه ها بر فراز دار به شهادت رساندند.

مدّتى پیکر پاک او بر سر دار بود و ابن زیاد براى زهر چشم گرفتن از مخالفان اجازه نمى داد آن را پایین آورند. هفت نفر از دوستان غیرت مند او با یکدیگر هم پیمان شدند و یک شب نگهبانان را غافلگیر کردند و جسد را پایین آوردند و آن را به خاک سپردند. مأموران، صبح فردا جنازه را بر دار ندیدند و هر چه گشتند نیافتند.(١٠) 

مرقد مطهر و الهام بخش آن شهید راه عقیده و ایمان، در نزدیکی مسجد کوفه است و شیفتگان حق، آن را زیارت مى کنند.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

پى نوشت ها:

 

١ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج ٢ص ٢٩١.

٢ـ بحار الانوار ج ٥٣ ص ١١٣.

٣ـ یاران ایرانی اهل بیت علیهم السلام.

٤ـ سفینة البحار.

٥ـ رجال کشّى ص ٨٠- بحار الانوار ج ٤٢ ص ١٢٥.

٦ـ بحار الانوار ج ٤٥ ص ٢٠٢.

٧ـ نفس المهموم ص ٦٠.

٨ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدص٢٩٢.

٩- رجال کشّى ص ٨٦.

١٠ـ رجال کشّى ص٨٣.

 

تهیه شده در دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت_سعید بلوکی

  • کاربر۱

آشنایی با مقداد

 

نام و نسب ایشان مقداد بن عمرو بن ثعلبۀ بن سعد هراوی است. نام‎های دیگر ایشان عبارتند از: مقداد بن اسود، و مقداد کندی از پیش قدمان در اسلام و از جمله افرادی است که در همان اوایل بعثت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) به دین اسلام روی آورد و در زمره‎ی هفت نفری است که برای اولین بار در مکّه اسلام خود را اظهار کردند.

 

مقداد از اوّل اسلام آوردنش رشادت‎ها و خدمات بسیاری برای اسلام انجام داده است و در جنگ‎ها و غزوه‎ها و سَرْیه‎های مختلفی در رکاب رسول اکرم(ص) و حضرت امیر المؤمنین(ع) شرکت داشته است.

در طول عمر با برکت خود همواره پشتیبان و مدافع حریم ولایت و امامت بوده است و در زمان غصب خلافت امیرالمؤمنین(ع) و ماجرای کوچه بنی‎هاشم از افرادی بوده است که پیرو حضرت بود و از جمله افراد معدودی است که در ماجرای کمک‎خواهی حضرت زهرا(س) بعد از اینکه رسول اکرم(ص) از دنیا رفتند از مهاجرین و انصار داشتند، سر تراشیده در محضر حضرتش آماده جنگاوری و احقاق حق اهل بیت(ع) بوده و این یاری و همراهی ادامه داشت تا اینکه یکی از افرادی بود که در تشییع پیکر پاک و مطهره صدیقه‎ی کبری حضرت زهرا (س) شرکت داشت.

در زمان ٢٥ سال سکوت و خانه‎نشینی حضرت امیر(ع) همواره یکی از افرادی بود که مدافع و یار و همراه حضرت بوده است.

مقداد یکی از افرادی بود که به درجه‎ای نایل گشته بود که حضرت صدیقه طاهره (س) به عنوان وصیّ به وی وصیّت‎هایی نمودند.

مقداد فضائل بی‎شماری را داراست ولی به طور اجمال به بعضی از آنها اشاره می‎کنیم:

 

مقام مقداد

روایت شده که امام صادق(ع) فرمودند: «مقام مقداد در این امّت، به منزله حرف الف است در قرآن، که هیچ چیز به او نمی‎چسبد». (به کنایه از مقام والا و بی‎نظیر مقداد). (اختصاص شیخ مفید، ص ١٠ و بحارالأنوار، ج ٢٢، ص ٤٣٩)

 

بهشت، مشتاق مقداد

مرحوم علامه حلّی در کتاب کشف الیقین ص ٢٧٦ می‎نویسند: از انس نقل شده که گفت: روزی رسول خدا(ص) فرمودند: «بهشت مشتاق چهار نفر از امّت من است». هیبت و جلالت خاص پیامبر اکرم(ص) مانع شد از اینکه بپرسیم آن چهار نفر کیستند؟ پس نزد خلفای سه گانه آمدم و از تک‎تک آنان خواستم از پیامبر(ص) بپرسند که آن چهار نفر چه کسانی هستند. همه آنان گفتند: می‎ترسیم ما از آن چهار تن نباشیم. آن‎گاه از علی(ع) خواستم که از پیامبر(ص) بپرسد. علی(ع)فرمودند: «سوگند به خدا می‎پرسم؛ اگر من از آن چهار تن باشم خدا را حمد و ستایش می‎کنم و اگر نباشم از درگاهش می‎خواهم که مرا جزو آنان قرار دهد». آن‎گاه به همراه علی(ع) به حضور پیامبر(ص) رفتیم و در حالی نزد پیامبر(ص) وارد شدیم که سرش در دامن دُحیه کَلبی بود. دحیه چون علی(ع) را دید، بلند شد و سلام کرد و گفت: بیا و سر پسر عمویت را در اختیار بگیر ای امیر المؤمنین، زیرا تو به آن شایسته‎تری. پس پیامبر(ص) بیدار شدند و در حالی که سرش در دامان علی(ع) بود، پرسیدند: چه چیزی تو را به اینجا کشانده است؟ علی(ع) ماجرا را شرح داد و پیامبر(ص) فرمودند: آیا او را شناختی؟ علی(ع) گفت: او دحیه بود. پیامبر(ص) فرمودند: او جبرئیل بود (به شکل دُحیه). علی(ع) فرمود: ای رسول خدا! به من خبر داده‎اند که فرموده‎ای بهشت مشتاق چهار نفر است، ایشان چه کسانی هستند؟ رسول اکرم(ص) با دست خود، اشاره به علی(ع) کرده و سه بار فرمودند: «به خدا سوگند تو اولین ایشان هستی.» علی(ع) گفت: سه نفر چه کسانی هستند؟ رسول خدا(ص) فرمودند: «آن سه نفر مقداد، سلمان و ابوذر هستند».

 

درجه ایمان مقداد

امام صادق(ع) در ضمن حدیثی به عبدالعزیز قراطیسی فرمودند: ایمان ده درجه است. مقداد به درجه هشتم، ابوذر به درجه نهم و سلمان به درجه دهم از ایمان رسیده بودند». (خصال، ج ٢، ص ٨ و ٤٤٧).

 

وصف مقداد از زبان پیامبر(ص) 

امام باقر(ع) فرمودند: «روزی جابر بن عبدالله انصاری درباره سلمان، ابوذر، عمّار و مقداد از رسول خدا(ص) سؤال کرد، حضرت درباره هر یک از آنان مطالبی فرمود، تا آنکه درباره مقداد چنین فرمودند: مقداد از ماست، خداوند دشمن است با کسی که دشمن اوست و دوست است با کسی که دوست اوست». (اختصاص شیخ مفید، ص ٣ و ٢٢٢).

 

مقداد و روز قیامت

امام موسی بن جعفر(ع) فرمودند: «هنگامی که روز قیامت فرا می‎رسد، منادی حق ندا می‎دهد: کجا هستند اصحاب نزدیک پیامبر اسلام(ص) ، آنان که پیمان رسول خدا(ص) را به خوبی وفا کردند؟ در آن لحظه سلمان، مقداد و ابوذر برمی‎خیزند و خود را معرفی می‎کنند». (رجال الکشی، ج ١ ص ٩).

 

مقداد و وفای به شرط:

امام صادق(ع) فرمودند: وقتی خداوند بر پیامبر(ص) آیه: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرَاً إِلاَّ الْمَوَدَّۀَ فِی القُرْبی» (بگو که از شما بر تبلیغ رسالت مزدی نمی‎خواهم مگر مودّت به خویشان خود).

پیامبر(ص) برخاستند و فرمودند: ایهاالناس! به درستی که خداوند از برای من بر شما فریضه‎ای واجب کرده است، آیا آن را ادا خواهید کرد؟ هیچ‎کس جواب نداد، پیامبر(ص) روز بعد همین سخن را تکرار کردند باز کسی جواب نداد، روز سوم سخن را تکرار کردند و از کسی جوابی نیامد. فرمودند: ایهاالناس! آنچه برای من خدا بر شما واجب کرده است از نوع طلا و نقره و یا خوردنی و آشامیدنی نیست.

مردم گفتند: پس بگو چیست؟ حضرت فرمودند: خداوند این آیه را فرستاده و مزد رسالت مرا محبّت به اهل بیت من قرار داده است. و مردم گفتند: قبول می‎کنیم.

امام صادق(ع) ادامه داده و فرمودند: «به خدا قسم به این شرط کسی وفا نکرد مگر هفت نفر: سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار، جابر بن عبدالله انصاری، آزاد کرده‎ای که برای رسول خدا(ص) بود به نام ثبیت و زید بن ارقم». (قرب الاسناد، ص ٧٩ و ٧٨).

 

سرانجام مقداد:

مرحوم کلینی با سند معتبر از امام باقر(ع) روایت کرده است که روزی عثمان به مقداد گفت: «دست از مذمّت من و مدح علی بن ابی طالب(ع) بردار و گرنه تو را به آقای اول تو برمی‎گردانم». هنگامی که وفات مقداد نزدیک شد، به عمّار گفت: به عثمان بگو به سوی آقای اولم یعنی پروردگار عالمیان برگشتم. (روضه کافی، ص ٣٣)

سرانجام این یار صَدیق و فداکار و مدافع و یاور اهل بیت(ع) در سال ٣٣ هجری در سنّ هفتاد سالگی در جُرف (یک فرسخی مدینه) از دنیا رفت. مردم جنازه‎اش را برروی دست به مدینه آورده و طبق وصیّت مقداد، عمّار بر او نماز خواند و در بقیع به خاک سپرده شد. (بحارالأنوار، ج ٤٨، ص ٢٩٦ / الطبقات الکبری، ج ٣، ص ١٢١).

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

 

منابع

١ـ قرآن کریم.

٢ـ دائرۀ المعارف صحابه پیامبر اعظم(ص) ، پژوهشکده باقر العلوم(ع)

٣ـ بحارالأنوار، علامه مجلسی.

٤ـ کشف الیقین، علامه حلّی.

٥ـ خصال، شیخ صدوق.

٦ـ رجال الکشی، کشّی.

٧ـ قرب الإسناد، حمیری قمی.

٨ ـ روضه کافی، کلینی.

٩ـ الطبقات الکبری، ابن سعد.

١٠ـ اختصاص شیخ مفید.

 

تهییه شده در دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت_سعید بلوکی

  • کاربر۱